داستان مهدوی (8): آوای ظهور

 
  باورش، برای ما دشوار است. اینکه روزی، روزگاری اعلام کنند:
هر که محتاج مال دنیاست، برخیزد. اینکه از میان جمع، فقط یک نفر برخیزد.
بعد، دامنش را پر از طلا و نقره کنند. بعد همان یک نفر هم پشیمان شود.
همان یک نفر هم آرزو کند که ای کاش سینه ی گشاده می خواست. ای کاش حریص ترین مردم نبود.
بعد، بخواهد که طلاها و نقره ها را پس بدهد. ولی از او قبول نکنند.
باور قسمت آخرش ولی برای ما دشوار نیست.

داستان مهدوی (8): آوای ظهور

 
  باورش، برای ما دشوار است. اینکه روزی، روزگاری اعلام کنند:
هر که محتاج مال دنیاست، برخیزد. اینکه از میان جمع، فقط یک نفر برخیزد.
بعد، دامنش را پر از طلا و نقره کنند. بعد همان یک نفر هم پشیمان شود.
همان یک نفر هم آرزو کند که ای کاش سینه ی گشاده می خواست. ای کاش حریص ترین مردم نبود.
بعد، بخواهد که طلاها و نقره ها را پس بدهد. ولی از او قبول نکنند.
باور قسمت آخرش ولی برای ما دشوار نیست.
اینکه مولای عالم بگوید: ما، چیزی را که بخشیده باشیم، پس نمی گیریم.(روز رهایی، ج1، ص844)
**************************
زمانی خواهد رسید که زمین، پاره های وجودش،
قطعه های طلا و نقره را بیرون بریزد.
 
در آن وقت قاتلی خواهد گفت:
به خاطر این چیزها دست به جنایت زدم، کاش نمی زدم
 
آنکه با بستگانش قطع رابطه کرده خواهد گفت:
به خاطر این چیزها از بستگان خودم بریدم، کاش نمی بریدم.
 
سارق هم افسوس خواهد خورد که چرا به خاطر همان چیزها،
دستش را در راه دزدی داده است.
 
همه، آن طلا و نقره ها را رها می کنند و چیزی از آن بر نمی دارند.
 
چنین ماجرایی اتفاق خواهد افتاد ...
این وعده رسول خداست برای روزگار زیبای ظهور.(بحارالانوار، ج6، ص310)
**************************
زمانه ای خواهد رسید که فرشته ها، به اهل ایمان سلام کنند،
زمانه ای خواهد آمد که از اهل ایمان، برخی با فرشته ها به پرواز در آیند و بعضی با فرشته ها راه بروند.
بعضی شان از فرشته ها سبقت بگیرند و بعضی شان میان صد هزار فرشته داوری کنند.
چنین زمانه ای حتماً خواهد آمد، کافیست که او از پرده ی غیبت بیرون بیاید و قیام کند.
حضرت شمس الشموس اینطور وعده داده است.(القطره، ج2، ص787)
**************************
ما ظهور ندیده ها، ما فقط توصیف شنیده ها، چه می دانیم از آن عصر زیبا،
از آن دوران دیدنی، از ان روزگار چشیدنی!
آن اتفاق بزرگ، نه در لباس تنگ واژه ها می گنجد، نه در ظرف کوچک فهم ما.
 مخاطب امام باقر علیه السلام ما بودیم، وقتی که فرمود:
« معرفت حقیقت آن روزگار برای شما ممکن نیست.
الا اینکه خودتان آن روزگار را ببینید.»(بحارالانوار، ج52، ص 367)

 

داستان:

با پای خودش، خطی کشید روی زمین، زمین شکاف برداشت. دست کرد در شکاف زمین،
قطعه ای از طلا بیرون کشید.
 
لحظه ای قبل تر به یارانش فرموده بود:
همه ی گنجینه‌ های زمین و کلیدهایش پیش ماست
حالا، قطعه ی طلا را مقابل چشمانشان گرفته بود تا تردیدشان یه یقین تبدیل شود.
 
فرمود: درون زمین را هم نگاه کنید.
 
نگاه اصحابش به حفره ی درون زمین بود و طلاهای درخشان که روی هم انباشه.
یکی شان پرسید: شما این همه ثروت داشته باشید و شیعیانتان این همه نیازمند؟!
 
امام صادق علیه السلام فرمود: خدا به زودی دنیا و آخرت را برای ما و شیعیانمان جمع خواهد کرد.(کافی، ج1، ص474)
 
 
منبع: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم