داستان های مهدوی ( شماره 7 )

داستان اول:

مادرِ پدر، آمده بود زیارت پدر. دید چشم های پدر بارانی است، گونه ها و محاسنش خیس.
علت گریه را پرسید؛
 
رسول خدا فرمود:
«جبرئیل خبر آورد که امت من، حسین مرا می کشند.»

۰ نظر
آسمان مهدوی

داستانهای مهدوی(شماره 6)

داستانهای مهدوی (6): آوای دعا

امام صادق علیه السلام  به مُیَسِّر فرمود:

«اى میسر دعا کن و مگو که کار گذشته است و آنچه مقدر شده همان شود (و دعا اثرى ندارد)،

۰ نظر
آسمان مهدوی

داستان های مهدوی( شماره 5 )

داستان مهدوی (5): آوای استغاثه

وقتی بیدار شد دید که همسفرانش رفته اند و او را جا گذاشته اند.
صدای درنده ها خبر از نزدیک بودنشان می داد و بیابان خشک خبر از تشنگی طولانی. 
در آن حالت اضطراب و استیصال، به رسم مذهب پدری، یک یکِ خلفای مذهبشان را صدا زده بود. کمک خواسته بود و جوابی نشنیده بود.

۰ نظر
آسمان مهدوی

داستان های مهدوی( شماره 4)

داستان مهدوی (4): آوای امتحان

فکرش را بکن!

کسی، گندم خودش را باد داده، غربال و تمیز کرده، بعد هم در انباری در بسته بگذارد.
بعد از مدتی به انبار سرکشی کند، ولی گندمش را آفت زده ببیند.
به ناچار گندم ها را بیرون بیاورد، دوباه باد می دهد و پاک می کند و به انبار بسپارد.

۰ نظر
آسمان مهدوی

دیدار علی بن مهزیار با امام زمان (عج)

شیخ الطائفه (ره) در کتاب «غیبت» می نویسد جماعتى از دانشمندان از تلّع کبرى و او از احمد بن على رازى و او از على بن حسین و او از مردى که می گفت از اهل قزوین است و نام خود را ذکر نکرد و او از حبیب بن محمد بن یونس بن شاذان صنعانى روایت نموده که گفت: وارد شدم بر على بن ابراهیم بن مهزیار اهوازى(آشنایی با علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی)، و از بازماندگان امام حسن عسکرى علیه السّلام سؤال کردم؛ على بن مهزیار گفت: برادر مطلب بزرگى را پرسیدى.

سفر به سرزمین وحی ؛پایانی بر انتظار چند ساله

۰ نظر
آسمان مهدوی