داستانهای مهدوی (10): موعود امم

شب، شب معراج آخرین فرستاده خدا بود.رسول مهربانی در اوج آسمان ها

سیزده نور پاک را دیده بود. آن ها اهل بیت خودش بودند. نور آخرین، به پا خاسته بود،

و مثل ستاره ای درخشان جلوه نمایی می کرد.

خاتم پیامبران از خدای خویش شنید که فرمود:

داستانهای مهدوی (10): موعود امم

شب، شب معراج آخرین فرستاده خدا بود.رسول مهربانی در اوج آسمان ها

سیزده نور پاک را دیده بود. آن ها اهل بیت خودش بودند. نور آخرین، به پا خاسته بود،

و مثل ستاره ای درخشان جلوه نمایی می کرد.

خاتم پیامبران از خدای خویش شنید که فرمود:

این قیام کننده است؛ همان که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام کند،

همان که به وسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم،

او برای اولیای من بانی راحتی خواهد بود.

اوست که دل شیعیان و پیروان تو را از زخم و رنج ستمگران و کافرین شفا می بخشد.(مکیال المکارم ج1 ص90 ؛ کمال الدین ج1 ص253)

******************************

  از آسمان فرود خواهد آمد.   

درست وقتی که مردم، صف های نماز صبح شان را بسته باشند.

بعد، همه ی نمازگزاران، زیبایی صحنه ای را خواهند دید که وعده اش را امیر اهل ایمان فرموده:

مسیح اذان خواهد گفت و نمازش را به امام عصر علیه السلام اقتدا خواهد کرد(روزگار رهایی، ج1، ص389)

 

داستان اول

آمده بودند پیش بزرگانشان برای چاره جویی. مسیحی بودند و اهل نجران.

پیامبر مخیّرشان کرده بود بین سه راه:

اسلام آوردن، جزیه دادن، جنگیدن.

بعد از چهار روز بحث و گفتگو، تصمیم گرفتند به صحیفه ی حضرت آدم رجوع کنند. صحیفه را که گشودند، همه ی وجودشان از مطلبی که خواندند غرق حیرت شد.

بخش دوم آیات کتاب، برایشان از وقتی می گفت که خدا همه ی فرزندان آدم را به او نشان داد. همان وقت، آدم از میان نسلش، انوار درخشان اهل بیت را دید. در میان اهل بیت، مردی بود که وجودش مثل ستاره ی صبح برای مردم دنیا می درخشید.
 
خدا به آدم فرمود: 
با این بنده‌ی سعیدم، زنجیرها را از پای بندگانم خواهم گشود، با او بارهای سنگین را از دوششان برخواهم داشت، با او زمین را از مهر و رأفت و عدالت آکنده خواهم ساخت، همان گونه که پیش از آن از سنگدلی و شقاوت و ستم پر شده باشد.
آدم که از دیدن و شنیدن اوصاف قائم همه ی وجودش به وجد آمده بود، خاضعانه گفت: «پروردگارا، گرامی کسیست که تو او را گرامی بداری؛ و شریف کسیست که تو او را بزرگ قرار دهی. و کسی که تو او را برتری بخشیده باشی سزاوار است که چنین باشد»(بحارالانوار، ج52، ص 378)
 

داستان دوم: 

در اندیشه ی مثال امام بود. شباهت مهدی علیه السلام با خضر  و  ذوالقرنین؟!
حالا آمده بود که تفسیرش را بپرسد.
امام عسگری علیه السلام فرمود: طول غیبت.
پرسید: حتما غیبت طولانی می شود؟
فرمود:
به خدا قسم،آری!
در آن زمان، تنها کسی مومن می ماند که خداوند از او برای ولایت ما پیمان گرفته
و ایمان را در قلبش نوشته و او را به روحی از جانب خودش تایید کرده باشد...
ای احمد بن اسحاق، این امری است از امور الهی، سری است از اسرار خدا و غیبی است از غیب الله. (مکیال المکارم،ج1، ص168؛ بحارالانوار،ج52،ص24)
 
منبع: روایت هایی داستانی پیرامون وجود مقدس امام عصر سلام الله علیها با نگاهی به کتاب شریف مکیال المکارم